(البته قبلش عذر خواهی میکنم.ولی به عمق قضیه توجه کنید نه صرفا کلمه)
جورابِ نجابتم را پایین کشید
سینه بندِ هرزگیم را باز کرد
و در بستری که گناه برایم بی تفاوت شده
بر پیکرم لغزید ……
و تو، نمی دانی
که لحظه لحظۀ عصیان شهوتش را
تنها با یک تصور تاب آوردم …….
جورابِ نجابتم را بالا کشیدم
سینه بندِ هرزگیم را بستم
و چه خوب است که
غذایِ گرم می خورد امشب کودکِ بیمارم ….
نظرات شما عزیزان:
mamal
ساعت17:19---13 تير 1392
خيلي زيبا بود . ولي تنم لرزيد خوندمش
|